دفتر قلبم را
باز خواندم از نو
هر ورق خاطره ای
روزهایی با تو
آن زمانی که دلم
شد آرام دلت
گفته ای آرامم
زنده می مانم و تو
بده پیمان که مرا
نبری از یادت
من شوم قاصدکی
قاصد بارانت!!
حال هستم بی تو
من به عهدم ماندم !
تو به ره رفتی و من
ابر پر بارانم ....
اشکهایم هستند
شاهد این سخنم
پس چه شد پایانش؟!
قاصدک
دفتر من.........
سلام آمنه جان!
خوبی.!؟
چقدر دلم برای دلنوشته هات تنگ شده بود....واقعاْ ممنونم از معرفتی که به خرج دادی و تو این مدت بسیار، فراموشم نکردی! واقعاْ با کلی خجالت ... دیگه کم آوردم!!!
القصه سرم خیلی شلوغ بود و اگرچه هر از چندگاهی فقط میرسیدم به نظرات وبلاگم سر بزنم ،اما فرصت به روز شدن و پاسخگویی به محبت های عزیزان نبود....
باز هم ممنونم و ارادتمند
خوش باشی!
یاحق! التماس دعا!
سلام
خوبم
بازم جای شکرش باقیه که اومدین!!!!!!!!!!!
مرسی از حضورتونکه با وجود مشغله زیاد جویای احوال شدین!
سلام
چه زیبا بود این شعر
به روزم وقت کردی بیا
من باور کنم که فقط رویاش رو داری؟
تو شک نکن که اگر هم چیزی هست به شدت تو نیست
:دی
تو خواستی اون که نخواست!
من خواستم اون که نخواست!!
سلام مجدد.
دوست گلم دوست دارید با چه اسمی لینکتون کنم؟
شما منو با اسم شکست عشقی لینک کنید.
هـــــــــمــــــــــــیـــــــــشـــــه ســـــبــــــز بـــــاشــــــیــــد