نمی دانستم
آن روز که می خواهم بگویم دوستت دارم
باید تو
از قبل اجازه اش را به من بدهی ؛
نمی خواستم آن روزی اجازه اش صادر شود که ناتوان باشم از گفتنش!
خیلی دیر اجازه اش را داده ای!
من
مدتهاست که زبان سخن گفتنم را عاریه داده ام !!
به او که بارها گفته است دوستت دارم
و تو هر بار در جوابش گفتی
من نیز!!!!!!!!!
سلام
قسمت دوم شعر یه مقدار پیچیدست.
شاید هم منظور اینه که اونی که تو رو دوست داره درگیر یه عشق دیگه هم هست!
سلام
شاید اگه نمی پیچوندمش شما منظورم متوجه می شدین!!!!
این شعر واسه هر کی یه برداشت آزاد فراهم می کنه!
مرسی که اومدین
یادت باشه
هر وقت خواستی به کسی بگی دوسش داری
اونقدر راحت و بی دردسر بگی که اگه اون اونطوری که میخواستی جواب نداد تو نرنجی!
سلام مهربون!
آفرین...خیلی خوب بود
کاش آدم وقتی غصه هم میخواد بخوره غصه عاریه ها را بخوره نه از دست داده ها رو....
از لطفتم ممنون که سر زدی و سیاه مشقامو خوندی...
تو کامنت قبلی نوشتی"این شعر واسه هر کی یه برداشت آزاد فراهم می کنه..."
اما به نظر من تموم قشنگی اش به اینه که هیچ برداشت شخصی ازش نداشته باشیم و در حکم یه درد دل، فقط بخونیمش...همین!
مواظب خودت باش!
یاحق! التماس دعا!
سلام
آپ زیبایی بود...
و پر از احساس
موفق باشی و پیروز و صد البته عاشق
و این دیر شدن ها مصادف میشود با نشدن ها
دوست داشتن همیشه گفتن نیست!
گاه سکوت است و گاه نگاه ...
غریبه!
این درد مشترک ماست که نمیتوانیم در چشمان یکدیگر نگاه کنیم..
خیلی ممنون که به وبلاگم سر زدین