؟

من دیوانه چه اندازه تو را جان دادم(!)

وای بر من تو ز بی جانی من جان داری

                ***

محرم این راز من جز این دل دیوانه نیست

عاقبت از یاد رفتن عادت ویرانه نیست

نظرات 10 + ارسال نظر
ملودی عشق دوشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 18:43

چقدر زود دیر شد . . .


اگه می خوای علتشو بدونی به هر دو تا بلاگم یه سر بزن

tnx

ملودی عشق دوشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 20:02 http://just-melody.blogsky.com/

عشق دیوانگی است

جنون محض

با این حال

همه ی عالم آدم مجنون را می ستایند

بعد از مرگش

تو معشوقه من

مرا باور کن

قبل از مرگم

ملودی عشق دوشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 20:04 http://the-melody-of-love.blogsky.com/

چرا اینقدر گلایه

نمی فهمم

آخرین باری که اومدم ۲۲ فروردین بود

پس چرا می گی فراموشت کردم

مگه چند روز گذشته

:-(

که میای سرم جیغ می زنی

تازه هنوزم لینکم نکردی

:-(

بهار دوشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 20:07

اگه با اینا بود هیچ وقت صداشو در نمی آوردن
دیدن خیلی ضایع استُ یه چیزایی گفتن

شعر ها رو خودتون گفتید؟

با افتخار زیاد از اینکه حضورتون رو اینجا احساس کردم
بله شعرا از خودم

امیرحسین دوشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 21:29 http://my-poem.blogfa.com

سلام

از نظرتون ممنونم

شعراتون اغلب خیلی خوب شروع می شه ولی ادامه ی جالبی ندارن. . .

اگر همه ی اشعار مال خودته خبرم کن تا سه نقطه رو ادامه بدم.

تا به زودی . . .

[ بدون نام ] دوشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 23:52

سلام خوبی؟
هر دو بیت زیبا بودن
اما چرا بیت دومی رو ادامه نمیدی؟
به نظرم خیلی خوب میشه ادامش داد

سلام
خوبم
من تا اینجاش فغلا تونستم
اگه تو می تونی خوب کمکم کن

امیرحسین سه‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 03:18 http://my-poem.blogfa.com

سلام

من نگفتم ایراد داره

که خب همه ی شعرا ایراد دارن حتی اگر ایرادی نداشته باشن

راسی الآن اصلا نمی تونم جدی باشم میگی نه از فرزانه شیدایی بپرس.

شاید از اصرات(اثرات) داروی بی هوشیه ولی به محض این که این خوشی از سررررررم پرید میام خدمتتون.

این آمنه جون قضیش چیه؟


فامیلیتون جوان بوده؟

آمنه جوان

بعد آمیانش شایدم عمیانش میشه

آمنه جوون

و بعد برای اختصار یک و حذف شده؟

آمنه جون

تا به زودی . . .

سلام
نه
این اسممه
فامیلیم چیزه دیگه ای
اون موقعی که می خواستن اسم منو تو شناسنامه وارد کنن دیدن خیلی خانومم و خیلی دوست داشتنی الا و بالا از اونا اصرار و از بابام امتناع که اسم این خانوم و بزارین آمنه جون
بابام که دید حق با اوناست بعد کلی مشورت با بزرگان . ارسال و دریافت فرم نظرخواهی به این نتیجه رسید که آمنه بهتره(!)
اما حالا من برای اینکه دل اون مسئول ثبت احوال نسوزه و ناراحت نباشه و احیانا عواقب بعدی در انتظار نباشه شدم آمنه جون(!)

مهران سه‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 10:27 http://m-nezami.blogfa.com

سلام
ممنونم پا گذاشتی به کلبه من
مطالب شماهم زیباست
اونی که باید از دیدن گل خوشحال شه ۴ سال پیش سفر کرده پیش خدا و منو تنها گذاشته

مهران سه‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 17:12 http://m-nezami.blogfa.com

سلام
ممنونم افتخار دادید و پا گذاشتید به کلبه ما
اون سیبم با افتخار مال شما
کسی تو زندگیم نیست تا تقدیمش کنم
شما اگه قبولش کنید خوشحالم میکنید

محمد.ص پنج‌شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 12:41 http://shahre57.blogfa.com

سلام !
همین که میای خوشحالمون میکنی...
چه با تعریف چه با نقد!
بازم ممنونم این پستت هم خیلی قشنگ بود..
خوش باشی!
یاحق! التماس دعا!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد