ناجی لحظه های من

همچو قناری اسیر

در قفس نگاه تو

یا تو خلاص کن مرا

یا ببرم به ناکجا

از دل این شکسته بال

هیچ نمانده جز عطش

آب مرا تو هدیه کن

ای تو مرا نجات بخش

نظرات 3 + ارسال نظر
بیتاب سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 22:43

کاش که این اسارت تا زمانی باشه که اونی که کلید زندان را داره بیاد آزادمون کنه !
منظورم اینه که فقط آزاد شدن ملاک نباشه

سروش پنج‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:07 http://lack.blogsky.com

سلام یلدا جون
سروده‌ی خودت بود؟
خیلی قشنگ بود
ما که از این کارا بلد نیستیم
فقط طرز تفکرمونو مینویسیم
آپم

ملودی عشق شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 17:20 http://the-melody-of-love.blogsky.com/

دیدن من اینگونه

خسته و مانده از سفر

با بال های بسته در قفس

چه سود دارد برای تو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد